- انتشار: ۳۰ جدی ۱۳۹۶
- ساعت: ۳:۴۳ ب.ظ
- سرویس: تیتر 2
- کدخبر: 11256
- لینک کوتاه: http://www.barchinews.com/?p=11256
غنی چه میگوید و او را چگونه میشنویم؟
گذشته از چیغهای بی مورد و گذشته از آمار و ارقام های خیالی که در اکثر موارد بداههپردازی است، اشرف غنی در تمام سخنرانیهایش از یک ویژگی منحصر به فرد برخوردار است. ویژگی که مخالفین و موافقین سیاسی غنی نمیتواند آن را نادیده بگیرند.
گذشته از چیغهای بی مورد و گذشته از آمار و ارقام های خیالی که در اکثر موارد بداههپردازی است، اشرف غنی در تمام سخنرانیهایش از یک ویژگی منحصر به فرد برخوردار است. ویژگی که مخالفین و موافقین سیاسی غنی نمیتواند آن را نادیده بگیرند.
این ویژگی منحصر به فرد، سرخلاصی غنی در قبال داعیه تاریخی معطوف به ابقای هژمونی قدرت تباری در افغانستان است. اگر غنی را درست و دقیق بشنویم، او در تمام سخنرانیهایش تلاش میکند، گذشته تاریخی را با وضعیت امروز پیوند بزند؛ امروز را با گذشته تاریخی. سپس بر مبنای پیوند گذشته و امروز به تدوین یک کلان روایت برای آینده افغانستان بپردازد. کلان روایت که روح آن را داعیه ابقای هژمونی قدرت تباری در افغانستان شکل میدهد و لاغیر.
در سوی دیگر، شناخت که من از سیاسیون همسو و رقیب غنی دارم، هیچ کسی را سراغ ندارم که در سخنرانیهای سیاسی یک خط محوری تعریف شده و حساب شده را دنبال کند و هدفمند به تدوین و تبیین یک کلان روایت به عنوان روح یک داعیه سیاسی فرارتر از روزمرگی، بپردازد.
اما با این همه، مشکل اساسی و بنیادین غنی این است که با تمام لجاجت به یک داعیه منسوخ شده و تاریخ تیر شده چسپیده است. داعیه که غنی و همباورانش هرچه بیشتر دنبالش میدوند، سراب گونه دور و دورتر میشود و دست نیافتنیتر. برای همین است که غنی و همباوران سیاسی اش نه تنها بر قانون اساسی و اراده سیاسی مردم پا گذاشته اند، که عملن به انکار منطق و خرد قد علم کرده اند و کمر به جنگ با زمان و قدرتی برگشت ناپذیر زمان، بسته اند.
موجهای فراگیر نفرت و انزجار اجتماعی-سیاسی نسبت به غنی و کارنامه و برنامههای سیاسی او در بین مردم، یک مساله ساده و اتفاقی نیست. واقعیت این است که مردم دیگر در شرایط فکری-فرهنگی چهل سال پیش زندگی نمیکند. این غنی و همباوران سیاسی اش هستند که دل و دماغ به ناستالژی چهل سال پیش داده اند و چشم بصیرت بر دیدن و درک تحولات بزرگ بسته اند.
انکار واقعیتهای تاریخی و راه درازی را که مردم افغانستان در مسیر مبارزه برای عدالت، برابر و برخورداری از ارزشهای شهروندی طی کرده اند، امری است که از کنفرانس بن تا هنوز، غنی و همباوران اش آگاهانه مرتکب اش شده اند و میشوند. برای همین است که هم انتخابات و اراده سیاسی مردم را با رقم زدن کودتای تقلب، اهانت میکنند. هم به جنگ فرهنگ و زبان مردم کمر میبندند. و هم به جعل حقایق تاریخی میپردازند و روایتهای وارونه از تحولات دستکم چهل سال اخیر در کشور، بیرون میدهند و نسخههای اشتباه میچند.
آقای غنی در سخنرانی دو روز پیش، از چهل سال بحران در کشور گپ میزند. تاکید میکند که بحران طبیعی نیست. از ختم کردن بحرانهای میراثی در کشور گپ میزند. اما وقتی نسخه برای بیرون رفت میپیچد، چیزی غیر از ارایه راهکار مبتنی به داعیه تمامیت خواهانه و سودای هژمونیک از مخیله اش بیرون نمیزند.
یک: آقای غنی با آنکه تاکید میکند بحران چهل ساله طبیعی نیست، از سیاسی بودن این بحران چیزی نمیگوید. چون میداند که در این صورت، مجبور است از مطالبات عدالت خواهانه چهل سال منازعه برای تقسیم عادلانه قدرت، گپ بزند.
دو: آقای غنی راهکار برای بیرون رفت از بحران چهل ساله را در حقهای ساده سازی صورت مساله پیچانده و همه چیز را به عدم حاکمیت قانون خلاصه میکند. وانگهی وقیحانه خود را قهرمان مبارزه برای حاکمیت قانون قلمداد میکند. این مضحکه در حالی است که اشرف غنی با حضور نامشروع بر کرسی ریاست جمهوری، به اندازه یک پشیز به قانون اساسی و قوانین کشور احترام قایل نیست. چه، برای اشرف غنی قانون، قاعده بازی نیست. چون غنی خود میداند که داعیه ابقای هژمونی قدرت تباری، با قانونمداری در افغانستان دست یافتنی نیست. و این یعنی اشرف غنی از بازی مبتنی بر قانون و ساز و کارهای دموکراتیک میترسد.
سه: اشرف غنی همزمان که ظاهران به بحران چهل ساله در کشور اعتراف میکند، از اذعان به عوامل و خاستگاه سیاسی بحران چهل ساله فرار میکند. چون، او میداند که با اعتراف به عوامل و خاستگاه بحران چهل ساله و منازعه تاریخی قدرت، نمیتواند نسخهای ساختن یک حکومت قدرتمند متمرکز با ساز و کار و الزام های هژمونیک، تحویل مردم بدهد.
این که اشرف غنی در سخرانی اش میگوید، “مردم یک حکومت قدرتمند می خواهد که در گوشه گوشه ای افغانستان حاکمیت قانون به اجرا بگذارد”، چیز غیر از یک حقه فریبنده برای لاپوشانی داعیه تمامیتخواهانه اش نیست.
واقعیت این است که مردم، حکومت مشروع، مبتنی بر قانون عادلانه و همه شمول میخواهند. مردم به چیزی کمتر از تغییر نظام و تعدیل قانون اساسی قانع نیستند و نباید باشد. چون وقتی قانون عادلانه نباشد، تاکید بر ساختن یک حکومت قدرتمند که تمام صلاحیت ها در یک نهاد و بدست یک فرد واگذار شود اول، فاتحه داعیه عدالت خواهانه مردم خوانده شده است. دوم، چنین نسخهای به چیز غیر از استبداد و بحران منجر نمیشود.
آصف آشنا