- انتشار: ۷ سنبله ۱۳۹۷
- ساعت: ۹:۳۰ ق.ظ
- سرویس: توره های فیس بوکی
- کدخبر: 20191
- لینک کوتاه: http://www.barchinews.com/?p=20191
اربابزدگی، نفاق اجتماعی و منافع جمعی!
نظام ارباب رعیتی نظام اجتماعیای است که در یک مرحلهای از مراحل تاریخی بشر ظهور یافته و با سکون و عدم تحرک برخی جوامع تا هنوز تداوم یافته و ماندگار گردیده است. این نظام اجتماعی ویژگیها و خصوصیات خود را دارد.
نظام ارباب رعیتی نظام اجتماعیای است که در یک مرحلهای از مراحل تاریخی بشر ظهور یافته و با سکون و عدم تحرک برخی جوامع تا هنوز تداوم یافته و ماندگار گردیده است. این نظام اجتماعی ویژگیها و خصوصیات خود را دارد.
نظام اجتماعی ارباب رعیتی زاییده حاکمیت دوران پدرسالاری است که پدر نقش محوری و بازیگر اصلی در نظام اجتماعی خانواده داشته و قوام و دوام خانواده بسته به وجود و یا عدم وجود پدر است. نظام اجتماعی پدر سالار الگوی رفتاری مدیریت سیاسیاش نظام ارباب رعیتی است که بازتاب ذهنیت نظام خانواده پدر سالار در سطح جامعه میباشد. پدر در خانواده پدرسالار محور و قطب خانواده محسوب میگردد که اعضای خانواده بر محور وجود پدر گرد آمده و محو در خواستها و مطالبات و منیتهای پدر هستند.
در نظام اجتماعی ارباب رعیتی که بازتاب نظام خانواده پدرسالار است ارباب نقش پدر را بازی کرده و همچون پدر همهکاره اعضای خانواده است. ارباب ده، منطقه، یا جغرافیای خاص قومی به مثابه یک پدر خود را مالک و صاحب اختیار مردم و رعایا احساس کرده و در قبال آنها هیچگونه مسوولیت پاسخگویی و بازخواست شوندگی ندارد. برای اینکه ساختار ذهنیت ارباب و رعایا، سنجه و ترازوی داوریشان الگوی رفتار پدر در دوره حاکمیت سنت پدرسالاری است. در نظام خانوادگی پدرسالار، پدر هر کاری بکند حق و یا حق، مورد بازپرسی و ملامت قرار نمیگیرد و در رقابت با پدر خانواده دیگر و یا قبیله دیگر مستحق حمایت و دفاع بیچون و چرا میباشد و هرگز رفتار و کردار او بر معیار عقلانیت و حقانیت سنجش نمیگردد ارباب و تیکهداران قومی هم خود را در قبال رفتارهایشان برای رعایا پاسخگو و مسوول احساس نمیکنند.
جامعه افغانستان از نظر تاریخی درست در مرحله نظام ارباب رعیتی ناشی از الگوی نظام اجتماعی خانوادگی پدرسالار قرار دارد. فهم و ذهنیت مردم افغانستان زاییده چنین نظامی است که دنیای اجتماعی خود را به شکل نظام خانواده خود یعنی پدرسالار فهم کرده و درک میکنند. جنگها و کشمکشهای ممتد تاریخی و بحرانهای اجتماعی در شرایط کنونی نیز زاییده تداوم چنین نظام اجتماعی است که همواره افغانستان را در جنگ و کشمکش دایمی نگهداشته و چنین مفلوک و بیچاره در دنیای پیشرفته امروز قرار داده است. هزارهها هم متاسفانه تا هنوز اسیر ذهنیت و ساختار نظام ارباب رعیتی در سطح مناسبات سیاسی و اسیر سنتها و باورهای منحط تاریخی و بینشهای غیر علمی و عادتهای دیرینهای قبیلهای و تعصبهای کور منطقهای از منظر فرهنگی هستند.
به همین خاطر هزارهها اکثرا اربابزده، اسیر روح قبیله و مرید بیاراده بزرگ منطقه خود بوده و درکی از حقوق شهروندی و منافع جمعی و وحدت اجتماعی، سیاسی، و… ندارند. یکی از علل عمده عدم رسیدن هزارهها به یک وحدت حداکثری همین بینش و منش برساخته از ساختار نظام اجتماعی حاکم بر جامعه هزاره است. هزارهها وحدت سیاسی را نه در همسوی آحاد مردم حول محور منافع و مصالح جمعی خود که در همسوی و الفت داشتن و نزاع نداشتن اربابانشان فهم میکنند و لو اینکه از این الفت داشتن اربابانشان هیچچیزی عاید حال خودشان نگردد. در نظام اجتماعی ارباب رعیتی این اربابان هستند که به عنوان حافظ منافع رعایا شناخته میشوند نه تقسیم ثروت ملی و بهرهمندی عینی از سهم در قدرت و توزیع عادلانه ثروت. در چنین نظامی وقتی منافع ارباب تامین گردد گو اینکه همه به سهم عادلانه ثروت و قدرت رسیدهاند و اگر اربابی روزی مسافر شد رعایا هم خود را مسافر احساس میکنند و خواستار بسته شدن کمربندهای مردم میشوند و همینکه ارباب اندکی از مسافر بودن خارج شد اینها هم بدون هیچ فکر و اندیشهای مستقلانهای، کمربندهای شل شده و به نفع ارباب شمشیر را از رو در برابر کسانی که در برابر ارباب او اما و اکر دارند میبندند و حتی به خون شهدای به ناحق ریخته شده خود رحم نمیکنند و خون آنها را لگدمال کرده و توهین روا میدارند!!؟.
متاسفانه هزارهها دچار اربابزدگی مزمن تاریخی و عادت دیرین بردگی هستند. به خاطر همین مساله است که این قوم هرگز به وحدت اکثری نرسیده و اگر این وضعیت ادامه پیدا نماید هرگز به وحدت نخواهند رسید. برای اینکه این قوم منافع خود را درک نمیتوانند و منافع خود را با منافع پدر یا همان اربابان گره زده و فهم میکنند. انسانهای با چنین ویژگی، بیشتر نماد اندیش هستند پیش از آنکه منفعت اندیش باشند. اربابان خود را نماد خود و هویت جمعی خود دانسته و فکر میکنند که همین که یک هزاره به معاونت سمبلیک ریاست جمهوری رسید افتخار قبیله و منطقه بوده و گویا آنها به آن موقعیت رسیدهاند. اما اینکه از این معاونت به مردم، منطقه و قوم و یا قبیله چه رسیده و یا خواهد رسید مهم نیست. همین که جیب ارباب پر و او خوشحال باشد رعایا نیز خوشحال خواهند بود.
جنبش تبسم و روشنایی خیزش و عصیان علیه این نظام اجتماعی کهنه و فرسوده قرون وسطایی بود که گفتمان حقوق شهروندی را وارد ادبیات سیاسی کشور کرد و مردم خود را به منافع جمعیشان آشنا نمود و منافع جمعی را از منافع اربابان جدا کرد و به مردم فهماند که اگر قومندان محقق به آن همه کشوفش رسیده و یا برسد و یا کریم خلیلی صاحب شهرک سبز گردد، به شخص تو و قوم تو و منطقه تو چه فایده رسیده و یا خواهد رسید؟ الان خیلی از برادران دایکندی را میشناسم که با همین احساس به سر میبرند و کیف میکنند که سرور دانش از دایکندی معاون دوم ریاست جمهوری است، اما اینکه این معاونت هیچ تاثیری مثبتی در قبال توزیع عادلانه ثروت ملی و انکشاف متوازن زیربنایی نداشته و بچههای دایکندی تا هنوز در زیر خیمههای مندرس و پاره پاره درس میخوانند مهم نیست. مهم این است که گفته شود که دایکندی در حکومت به سمت معاون دوم نفر دارد.! نسل روشنایی نسل عبور و تغییر از یک مرحله تاریخی و جهش به مرحله دیگر تاریخ است. این نسل برخلاف تهمت و توهینهای اربابان و غلامانشان که میگفتند و میگویند یک عده جوانان احساساتی آلت دست برخی رندان سیاسی شدهاند، نیستند که نسل آگاه بر احوال و شرایط زمان و تاریخ خود و جوامع پیشرفته میباشند که قدم به میدان گذاشتهاند تا صفحه همواره تکراری تاریخ خویش را ورق زده و صفحه نو در مسیرتاریخ بگشایند و نظام اجتماعی ارباب رعیتی را تبدیل به جامعه مدرن (دولت ملت) و امروزی کرده و بساط ظلم، تبعیض، استبداد و… را برچیده و رفاه و برخورداری و امنیت اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را به ارمغان آورند.
عدهای در این ایام مدام از وحدت و انسجام مردم دم زده و خواهان از بین رفتن نفاق و شقاق اجتماعی و سیاسی از جامعه هزاره هستند، اما درست نمیدانند و متوجه نیستند که این مساله، با آرزو و نیت نیک و خیرخواهانه و نصیحتهای اخلاقمدارانه میسر شدنی نیست. نفاق و عدم انسجام هزارهها علت و یا علل دارد. آن علتها را شناسایی و مرتفع سازید خودبهخود آرزویتان برآورده و نفاق و شقاق از میان برداشتهشده و اتحاد و انسجام به وجود میآید. ما مردم ازیکطرف تا هنوز رعیت اربابها هستیم و از آنها حمایت میکنیم و از طرفی دیگر خواهان وحدت و یکپارچگی مردم هستیم و این امر امکان ندارد چونکه اربابها رفتارهایشان بر اساس اخلاق انسانی و منافع جمعی نیستند تا بر آن محور باهم کنار بیایند، بل اربابها منافع متضاد دارند و دست کشیدن از بخش اعظم این منافع برایشان ممکن نمیباشد، لذا وحدت مردم هزاره را در سایه وحدت اربابهایشان جستجو کردن سرنای را از طرف گشاد نواختن است. راه رسیدن به وحدت و مبارزه با بیعدالتی و تبعیض تاریخی متوسل شدن و امید بستن به اتحاد و انسجام اربابها نیست، اربابها اگر موفق هم شوند که متحد گردند حول منافع خود متحد میشوند. راه رسیدن به وحدت هزارگی فقط عبور از ارباب زدگی و درک منافع جمعی و همسو شدن با آرمانهای شهدای والا مقام جنبش روشنایی است و بس.
نگارنده: امین رها